آخرین لحظه
درباره
حرف های ناگفته من ,
آخرین لحظه
خورشید زندگی
ترانه
استخراج DNA از بافت گیاهی
برای بودنِ با تو غرورم پایمال شد
تو هم اندکی احساس بگذار
مساوی که نمی شویم
حداقل به من نزدیک شو
نشسته ام درسکوت,روبروی قاب پنجره روی صندلی گهواره ای محبوب پدر...وچشم دوخته ام به تلاش مصرانه ی دستهای کوچک پیچک باغچه، برای چنگ زدن به داربست چوبی,برای اوج گرفتن و قد کشيدن , لمس احساس پر مهر نور , آفتاب را مهمانی دادن...
اگر شبی از شب های زمستان مسافری به امید گرمای نگاهت به تو پناه اورد تنهایش نگذار شاید در گرمترین روزهای تابستان به خنکی لبخندش محتاج شوی !!..
لبریزم از ...
آواز قوی چشمانت
مرا ببر
به دریای شور عشق
مرا بخوان
به امواج سبز آغوشت
دلم از تو زیباست
بگذار ...
در توٍٍ زیبا بمیرم !...
تعداد صفحات : 16